بعضی ها معتقد هستند که هیچ وقت دروغ نمی گویند ، ولی سخت در اشتباهند. چرا؟
اگر مایلید داستانی درخور این جمله برایتان تعریف خواهم کرد :
خانمی با دوستش در پارک قرار داشت ، او با خود فکری کرد و گفت : چرا دخترکم ( مری ) را در خانه تنها بگذارم ؟ او را هم با خودم به پارک خواهم برد و او را شادمان می کنم.
آن خانم که نامش ( الیناز ) بود از فکر خودش بسیار خوشش آمد و به مری گفت که آماده شود تا با هم به پارک بروند.
ایناز مشغول پوشیدن شلوار و مری هم مشغول پوشیدن جلیقه آبی رنگش بود که دوست ایناز به او زنگ زد و از او علت تعخیرش را پرسید. الیناز دستپاچه شد ، بعد هم برای اینکه آبرویش جلوی دوستش نرود به دروغ گفت : من و مری در راه هستیم و تلفن را سریعاً قطع کرد.
مری وقتی این حرف الیناز را شنید به سرعت به مادرش گفت : مادرجان ، چرا شما به صمیمی ترین دوست خود دروغ گفتید؟ حالا دوستتان فکر می کند شما دروغگو هستید.
الیناز از سن خود خجالت کشید و از مری پرسید : مری جان راه حل چیست ؟
مری سریع گفت : شما باید به او زنگ زده و از او عذرخواهی کنید.
حالا که اشتباهتان را فهمیدید از این به بعد حواستان را جمع کنید تا بتوانید مانند کودکان خوش دل باشید.
خواندم شما را..
بسیار عالی
سلام
دختر گلم خیلی قشنگ بود ، ممنون