قلم کوچک من

شعرها ، داستان ها و نوشته های من

قلم کوچک من

شعرها ، داستان ها و نوشته های من

پدر بزرگ

پدربزرگ

دیشب پدربزرگم 
آمدبه خانه ی ما
باز او مرا بغل کرد 
بوسید صورتم را 
***
مادر برای او زود 
یک چای تاره آورد
او خسته بود پایش
انگار درد می کرد
***
با خنده باز ازمن 
پرسید " در چه حالی ؟"
کردم تشکر از او 
گفتم که خوب و عالی
***
در دست پیر او بود 
باز آن عصای زیبا 
خندید و قلقلک داد 
با آن عصا دلم را 
***
شاعر : ناصر کشاورز

من نگفتم که تو حاکم نشوی ، گفتم آدم نشوی جان پدر

پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر


حیف از آن عمر که ای بی سروپا


در پی تربیتت کردم سر


*

دل فرزند از این حرف شکست


بی خبر از پدرش کرد سفر


رنج بسیار کشید و پس از آن


زندگی گشت به کامش چو شکر


*

عاقبت شوکت والایی یافت


حاکم شهر شد و صاحب زر


چند روزی بگذشت و پس از آن


امر فرمود به احضار پدر


*

پدرش آمد از راه دراز


نزد حاکم شد و بشناخت پسر


پسر از غایت خودخواهی و کبر


نظر افگند به سراپای پدر


*

گفت گفتی که تو آدم نشوی


تو کنون حشمت و جاهم بنگر


پیر خندید و سرش داد تکان


گفت این نکته برون شد از در


*


من نگفتم که تو حاکم نشوی


گفتم آدم نشوی جان پدر


*


جامی

باز باران

باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا

قیصرامین پور- روحش شاد

چشمه قرآن

چشمه قرآن



چشمه با قل قل نوشت : 
قل هو الله احد
دانه ای از زیر سنگ 
گفت : الله الصمد

دانه بوی گل گرفت 
زیر آن سنگ کبود
لم یلد تکرار شد 
بر لب زاینده رود 

هست قرآن چشمه ای
از خدای اطلسی 
قل قل آن جاری است 
در میان جزء سی


شاعر : غلامرضا بکتاش

جای پا ( شعری از شکوفه قاسمی نیا )

جای پا




مامان جونم

برای من

چکمه نو خریده

*

چکمه من

قهوه ایه

بندای اون سفیده

*

می خوام برم

با بچه ها

رو برفا بازی بکنم

*

با چکمه هام

قدم قدم

رد پا سازی بکنم

*

شاعر : شکوفه قاسمی نیا