آن روز اول مهر بود
من دور کلاس راه می رفتم و با شاگردان تازه وارد سلام و احوال پرسی می کردم
ناگهان یکی از آن ها دستش را روی شانه ام فشرد
برگشتم
لبخند زدم ، اوهم لبخند زد
باهم دوست شدیم
من فقط با یک لبخند توانستم دوستی بااو را بخرم ، او هم همین طور!!!!!!!!!!
راستی که عجب دوستی عجیبی بود............
قربونت برم لبخندای تو همیشه گیرا و دوست داشتنیه
الهى قربونت برم گوگولى
آخه مگه میشه کسى خنده هاى تو رو ببینه و به دلش نشینه
مرسی مریم جون خجالتم می دی